معرفت کردگار:دفتر اول: ناطقه 1

من عرف نفسه فقد عرف ربه.

نظر شهید نواب صفوی در مورد ازدواج موقت

مقاله ی شهید سید مجتبی نواب صفوی
متعه وداع با فحشا
«...امام علی (ع)فرمودند: چنانچه امر مقدس زناشویی موقت (عقد انقطاعی و به قول عوام «صیغه»)زیر پای بدعت نرفته و پایمان نشده بود، هر آینه کسی مرتکب عمل نامشروع زنا نمی شد، مگر پلید و ناکس و جامعه مسلمان از عوارض شوم و مفاسد عمل نامشروع و بنیان سوز «زنا»به کلی مصون می ماند. (2)
تفاوت ها
«صیغه» یا زناشویی موقت، در حقیقت عین ازدواج مقدس معمولی رسمی میان مسلمانان است با فرق این که مشکلات و تکالیف در زناشویی موقت کمتر و آسان است و مانند زناشویی دائم نیست و همان مصالح و احکام زناشویی که شرع مقدس در ازدواج دائم در نظر گرفته به اضافه ی مصالح بیشتری در زناشویی موقت، مرعی داشته است و نصف همان عده ای که در طلاق زوجه دائم مقرر فرموده در اینجا برای تسهیل امر زناشویی، مقرر فرموده است؛ و وجوب نفقه و مخارج ضروری زندگی زن و ارث بری و مقید بودن در زندگی همیشگی با هم را از دوش طرفین برداشته و به جای طلاق، انقضاء و اتمام مدت موقتی است که به تعیین و رضایت طرفین قرارداده تا در آخر مدت بودن قهر و تلخکامی با رضایت و اطلاع قبلی خودشان از هم جدا شوند.
درد و درمان
همیشه تعداد زن در دنیا بیش از مرد است و مردان بسیاری بی زن و زنان بسیاری هم بی شوهر می باشند ... یا مردان و زنان از فقر و بی چیزی یا علل دیگر مقدورشان نیست که زن یا شوهر دائمی اختیار کنند و حس مقدس شهوت(3)همیشه گرسنه و آماده و مشغول فعالیت بوده، قطعاً اگر [راه]مشروعی برای رفع نیازش پیدا نشود و دست به وسایل نامشروعی زده، هزاران هزار بدبختی و مرض و مفسده به بار می آورد.
پس بهترین راه برای جلوگیری از این خطر و سیر کردن این حس مقدس عمومی، همان راه مشروع و مقدس است که قانون مقدس الهی اسلام وضع نموده است و آن را مقدس تر از نکاح و ازدواج دائم داشته و ثواب های اخروی که بر آن مترتب نموده چندین برابر از پاداش هایی [است] که بر عقد ازدواج دائم مترتب نموده است (4)و این چاره مشروع عجیب که دین مقدس خدا برای جلوگیری از خطر خانمانسوز زنا وضع نموده است، در هیچ دیانت و قانونی موجود نمی باشد و تمام اقوام دنیا از قوانین نکاح و زناشویی مشکل، یقیناً به اندازه ی بیشماری سرپیچی می کنند (بعضی زنا می کنند) و با نصایح خشک و پند و اندرزهای بی مغز جلوی این حس طبیعی و فساد آن را نمی توان گرفت و جز تمسک به اصل مقدس ازدواج زناشویی موقت اسلام، چاره ای نخواهد بود.
عاقبت تعصب ها
و پاسخ (کسانی که) در این موضوع تعصب خشک جاهلی ورزیده اند...

ادامه مطلب...
۱۹ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

کنترل عصبانیت

درمان قطعی رهایی از یک رذیله اخلاقی صرفا به این نیست که در هنگام غلیان و بروز آن رذیله برای دفع آن اقدام کنیم بلکه وقتی میدانیم دچار یک رذیله اخلاقی شده ایم قبل از اینکه آثار و صدمات دیگری از ناحیه آن بر ما وارد بشود باید در صدد رفع آن باشیم. این مثل ان است که رهبر یک کشوری میداند که کشورش در معرض شورش متجاوزان و دشمنان است و دست بر دست نهاده و کاری برای جمع نمودن قوای نظامی و تجهیز آنها انجام ندهد و دست بر دست هم گذاشته و صرفا هنگامی که کشورش مورد هجوم دشمن قرار گرفت تازه به فکر دفاع از کشورش بر آید بدیهی است که در چنین موردی هیچ امیدی برای پیروزی در برابر دشمنان برای او و کشورش نیست


برای درمان قطعی باید قبل از اینکه دچار عصبانیت شوید یعنی در همین زمانی که عصبانی نیستید و در حالت تعادل کامل قرار دارید راهکارهای موجود برای رفع این رذیله را در خود نهادینه کرده و با مرور زیاد این راهکارها ملکه ای از علم و توجه و آگاهی به اثرات سوء این رذیله در خود مهیا سازید این مثل آن است که ما قبل از مبتلا شدن به یک بیماری کشنده از قبل خود پیشگیری کرده و با واکسیناسیون نمودن خود سلامت خود را تضمین نماییم. 
توجه به نکته ای که عرض کردم از این جهت حتی برای کسانی که مبتلا به این رذیله نشده اند بسیار ضروری است و همه ما ولو اینکه گرفتار یک رذیله اخلاقی نشده ایم باید دائما در زمینه بروز رذائل و صدمات آنها و راهکارهای رهایی از آنها مطالعه و تحقیق داشته باشیم.

ادامه مطلب...
۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

تعریف علم نافع

از امام باقر علیه السلام سوالی شد و حضرت پاسخ دادند پس سائل گفت فقها اینگونه نظر نداده اند،حضرت در پاسخ فرمود:وای بر تو!آیا فقط تو فقیهان را دیده ای؟فقیه واقعی آنست که بر دنیا زاهد و بر آخرت راغب باشد و به سنت نبی صل الله علیه و آله تمسک جوید.(الکافی/ج1/ص70)
و از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود:طالبان علم سه گونه اند،پس آنها را با علامات و صفاتشان بشناسید:
گروهی علم را برای جهل و نزاع می جویند و گروهی دیگر برای گردن کشی و ظلم و فریب و گروه آخر برای اندیشه و تعقل.
پس آنکه علم را برای جهل و نزاع برگزیده فردیست مردم آزار و اهل قیل و قال،که در مجالس مردم پای علم و سخن از بردباری را وسط می کشند تا به آزار اهل مجلس بپردازند.چنین فردی در معنای خشوع حیران است و از تقوا به دور،پس خدا بر بینی چنین کسی بکوبد و استخوان سینه اش را خُرد کند.
و انکه علم را برای گردن کشی و فریب برگزیده فردی دو رو و متملق است که به وسیله علم بر یاران خود برتری می جوید ولی در مقابل اغنیاء تواضع نشان می دهد،به چرب شیرین آنها راغب است و از دین خود گریزان.پس خداوند بصیرت را از چنین فردی باز گیرد و آثار او را از میان آثار علماء محو سازد.
و آنکه علم را برای فهم و اندیشه می خواهد فردی است گرفته و محزون و شب بیدار و سر در گریبان،در ظلمت شب بر می خیزد و در حالی که از عاقبت خود بیم دارد و جایگاه خود را می داند و اهل زمانه را می شناسد و از مورد اعتماد ترین دوستان خود وحشت دارد،به تهجد و دعا می پردازد،پس خداوند ارکان وجود او را محکم کند و در روز قیامت امنیت را به او اعطاء نماید.(الکافی/جلد1/ص49)

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

خلیفة اللَّه

انسان موجودى است با استعداد فوق العاده که مى‏تواند با استفاده از آن مصداق اسم" خلیفة اللَّه" شود، مى‏تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.



این استعداد توأم است با آزادى اراده و اختیار یعنى این راه را که از صفر شروع کرده و به سوى بى نهایت مى‏رود با پاى خود و با اختیار خویش طى مى‏کند . آسمان و زمین و کوه‏ها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذکر و تسبیح خدا را نیز مى‏گویند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اینها به صورت ذاتى و تکوینى و اجبارى است، و به همین دلیل تکاملى در آن وجود ندارد.


تنها موجودى که قوس صعودى و نزولیش بى انتها است، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تکامل است، و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام مى‏دهد" انسان" است ، و این است همان امانت الهى که همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان عهده دار آن شد .


بنا بر این در یک جمله کوتاه و مختصر باید گفت: امانت الهى همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.

آنچه انسان پذیرفت ولى آسمان و زمین نپذیرفتند ، چیزى غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود ، زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمان‏ها به راحتى پذیرفته ‏اند

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

نفخت فیه من روحی

من در آیه نفخت فیه من روحی می تواند بیان جنس باشد یعنی از جنس روحم در او دمیدم . پس انسان روحی از جنس روح الهی دارد . 
در آنجا هم فرمود : قل الروح من امر ربی 
جنس روح از عالم امر است که در آن کن فیکون است آنا نه مثل عالم ماده که عالم تدریج است پس روح غیر مادی یا به عبارت دیگر مجرد است .
و آیه ای که مراتب خلقت انسان را بیان می فرماید در پایان فرمود :
ثم انشاناه خلقا آخر 
که اشاره به خلقت روح از متن این وجود جسمانی یا همان جسمانیه الحدوث بودن روح است 
احکام روح مجرد با احکام ماده خیلی فرق دارد 
تفاوتشان تفاوت حقیقت جمعی و حقیقت فرقی است.


۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

راه رسیدن به خدا و تهذیب نفس

نکته های اخلاقی

مثل قلب مثل طائری است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز می کند، مادامی که درخت آرزوی دنیا و حبّ آن در قلب برپاست، طائر قلب بر شاخه های آن متعلق است و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبّر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا قطع این درخت را نمود قلب ساکن و مطمئن می شوبه کمالات نفسانیه که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است .
یکی از مسائلی که توجه به در همه عبادات ضروری است، داشتن حضور قلب و مراعات آن است. علمای اخلاق به این نکته اشاره فرموده اند که حضور قلب در نماز (به عنوان یکی از ارکان قبولی) ابتداء به دو طریق حاصل می شود:


اول: فراغت وقت

و این امر زمانی حاصل می شود که سالک اوقاتش را تقسیم نموده و برنامه ریزی وقتی داشته باشد. پس هرگاه امور خود را بر روینظم قرار دهد و در بین تقسیم اوقات، وقت نماز را همیشه در اول قرار دهد و به گونه ای عمل کند که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد در این صورت تا اندازه ای حضور قلب حاصل می شود. پس اگر نماز را در آخر وقت بجا آورد، خوف قضا شدن دارد. بنابراین حضور قلب بدست نمی آید و اگر در بین وقت انجام دهد در فکر دنیا و کارهای دنیایی خواهد بود و در این صورت هم فراغت حاصل نمی شود.


۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

اصحاب‌ رقیم‌ چه‌ کسانی‌ بودند؟

بعضى گفته‌اند: رقیم کوهى است که غار اصحاب کهف در آنجا است،
بعضى گفته‌اند: رقیم نام قریه‌اى بوده که اصحاب کهف از آن خارج شدند، به عقیده بعضى رقیم نام لوح سنگى است که قصّه اصحاب کهف در آن نوشته شده است و سپس آن را در غار اصحاب کهف نصب کرده‌اند و یا در موزه شاهان نهاده‌اند، و به عقیده بعضى رقیم نام کتاب است، و به عقیده بعضى دیگر، منظور ماجراى سه نفر پناهنده به غار است(۱) که داستانش چنین مى‌باشد.
در کتاب «محاسن برقى» از رسول خدا – صلّى الله علیه و آله – چنین نقل شده: سه نفر از عابد از خانه خود بیرون آمده و به سیر و سیاحت در کوه و دشت پرداختند، تا به غارى که در بالاى کوه بود رفته و در آن جا به عبادت مشغول شدند، ناگاه (بر اثر طوفان یا…) سنگ بسیار بزرگى از بالاى آن غار، از کوه جدا شد غلتید و به درگاه غار افتاد به طورى که درِ غار را به طور کامل پوشانید، آن سه نفر در درون غار تاریک ماندند، آن سنگ به قدرى درِ غار را پوشانید که حتى روزنه‌اى از غار به بیرون به جا نگذاشت، از این رو آنها بر اثر تاریکى، همدیگر را نمى‌دیدند.
آنها وقتى که خود را در چنان بن بست هولناکى دیدند براى نجات خود به گفتگو پرداختند، سرانجام یکى از آنها گفت: «هیچ راه نجاتى نیست جز این که اگرعمل خالصى داریم آن را در پیشگاه خداوند شَفیع قرار دهیم، ما بر اثر گناه در این جا محبوس شده‌ایم، باید با عمل خالص خود را نجات دهیم».
این پیشنهاد مورد قبول همه واقع شد.
اولى گفت: «خدایا! مى‌دانى که من روزى فریفته زن زیبایى شدم، او را دنبال کردم وقتى که بر او مسلّط شدم و خواستم با او عمل منافى عفّت انجام دهم به یاد آتش دوزخ افتادم و از مقام تو ترسیدم و از آن کار دست برداشتم، خدایا به خاطر این عمل سنگ را از این جا بردار.» وقتى که دعاى او تمام شد ناگاه آن سنگ تکانى خورد، و اندکى عقب رفت به طورى که روزنه‌اى به داخل غار پیدا شد.
دومى گفت: «خدایا! تو مى‌دانى که گروهى کارگر را براى امور کشاورزى اجیر کردم، تا هر روز نیم درهم به هر کدام از آنها بدهم، پس از پایان کار، مزد آنها را دادم، یکى از آنها گفت: من به اندازه دو نفر کار کرده‌ام، سوگند به خدا کمتر از یک درهم نمى‌گیرم، نیم درهم را قبول نکرد و رفت.


من با نیم درهم او کشاورزى نمودم، سود فراوانى نصیبم شد، تا روزى آن کارگر آمد و مطالبه نیم درهم خود را نمود، حساب کردم دیدم نیم درهم او براى من ده هزار درهم سود داشته، همه را به او دادم، و او را راضى کردم این کار را از ترس مقام تو انجام دادم، اگر این کار را از من مى‌دانى به خاطر آن، این سنگ را از این جا بردار.»
در این هنگام ناگاه آن سنگ تکان شدیدى خورد به قدرى عقب رفت که درون غار روشن شد، به طورى که آنها همدیگر را مى‌دیدند ولى نمى‌توانستند از غار خارج شوند.
سومى گفت: «خدایا! تو مى‌دانى که روزى پدر و مادرم در خواب بودند، ظرفى پر از شیر براى آنها بردم، ترسیدم اگر آن ظرف را در آن جا بگذارم و بروم، حشره‌اى داخل آن بیفتد، از طرفى دوست نداشتم آنها را از خواب شیرین بیدار کنم و موجب ناراحتى آنها شوم، از این رو همان جا صبر کردم تا آنها بیدار شدند و از آن شیر نوشیدند، خدایا اگر مى‌دانى که این کار من براى جلب خشنودى تو بوده است، این سنگ را از این جا بردار.»
وقتى که دعاى او به این جا رسید، آن سنگ تکان شدیدى خورد و به قدرى عقب رفت که آنها به راحتى از میان غار بیرون آمدند و نجات یافتند.
سپس پیامبر – صلّى الله علیه و آله – فرمود: «مَنْ صَدَقَ اللهَ نَجا؛ کسى که به راستى و از روى خلوص با خدا رابطه برقرار کند و بر همین اساس، رفتار نماید، رهایى و نجات مى‌یابد.»(۲)
——————————
۱- مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۵۲٫
۲- تفسیر نور الثقلین، ج ۳، ص ۲۴۹ و ۲۵۰

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

وظایف سالک برای شروع مراحل تزکیه نفس

۱ - شروع به توبه عملی به نحوی که در اعمال یک شنبه اول ذی القعده در مفاتیج الجنان ذکر شده. سالک باید آن را هر سال تکرار کند و هرچند گاهی در اوایل سلوک آن را به جا بیاورد.
۲ - همیشه با وضو و طهارت بودن.
۳ - اینکه سالک نفس خود را هر روز به چهار کار متعهد کند.
اول : مشارطه
هنگام مشارطه هر روز صبح موقع بیدار شدن از خواب است. و آن اینگونه است که برنامه عملی خود یعنی آنچه که قرار است از صبح تا شب انجام بدهد و یا ترک کند به خود عرضه دارد سپس آن را در جدولی بنویسد و یا اینکه به ذهن بسپارد و با نفس خود شرط ببندد که به کامل ترین نحوی آن را بجا بیاورد.
دوم : مراقبه
مراقبه در پله دوم بعد از مشارطه است. یعنی سالک در طول ساعات روز از چیزهایی که هنگام صبح بر خود عرضه و شرط کرده مراقبت کند. چرا که مشارطه بدون مراقبه همیشگی فایده ندارد.
سوم : محاسبه
محاسبه قبل از خواب است. این کار برای آن است که ببیند آیا به آنچه بر خود واجب کرده بود عمل کرده یا نه. به این ترتیب اگر جدول عملش کامل بود باید خدا را شکر کند که چنین توفیقی داشته و اگر ناقص بود نوبت به مواخذه و کیفر نفس می رسد که این، کار چهارمی به شمار می آید. پس باید با قضای کارهایی که انجام نداده نقصان خود را جبران کند. البته اگر تدارک آن به وسیله قضا کردن باشد. مانند قضا شدن نماز واجب یا مستحبی، و یا ممکن است راه تدارک، طلب حلالیت باشد. چنانچه موضوع حق الناس باشد، مثل غیبت کردن و مانند آن و گاهی تدارک کردن گذشته ها کار بیشتری می طلبد. مثلا آنکه نفس خود را به روزه یا انفاق یا توبه مجدد و گریه و استغفار آزار بدهد و بدین ترتیب خودش را با دست خودش به چیزهایی که با درجه ارتکاب جرمش تناسب دارد تنبیه و ادب کند. سالک باید بداند که اگر برای مدتی پی در پی به این دستورالعمل پای بند شود، به زودی خواهد دید که چگونه ترک گناهان و انجام واجبات برای او آسان می گردد و این دستور حتی نسبت به غیر مبتدی ها هم صادق است. هرچند در کیفیت و کمیت آن تفاوتی وجود دارد.
۴ - کم گویی، کم خوری و کم خوابی. اینها در نورانیت قلب تاثیر دارد.
۵ - ذکر همیشگی سالک باید یکی از موارد زیر باشد: " لا اله الا الله" یا " الحمد الله"، " یا حی یا قیوم"، " لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین" و " استغفر الله ربی و اتوب الیه" سالک باید به تناسب حال خود یکی از این اذکار را آزمایش کرده انتخاب کند. و اما ذکر خاص، پس باید آن را استاد به او بدهد.
۶ - سالک باید با خود تمرین سکوت کند تا اینکه سکوت ملکه نفس او شود.
۷ - سالک باید هنگام خواب رختخواب خود را مثل مرده در قبر یا حالت خوابیدن محتضر، رو به قبله بیندازد. همچنین در نشستن و مطالعه و بقیه کارهایش نیز باید این رو به قبله بودن را به خاطر تاثیر معنوی اش رعایت کند. بهترین حالت در رو به قبله نشستن به شرط اینکه سالک به آن عادت کند، حالت تشهد است در نماز چرا که ادب ویژه ای در این حالت ملموس است.
۸ - خواب او باید یک چهارم مجموع ساعتهای شبانه روز او باشد، یعنی فقط شش ساعت. کسی که خیلی خسته است می تواند یک ساعت بیشتر بخوابد.
۹ - غذا نخورد مگر اینکه احساس گرسنگی شدید کند و دست از غذا بکشد در حالی که هنوز اشتها دارد. به عبارت دیگر معده خود را از غذا سنگین نکند و از خوردن تنقلات مثل تخمه و مانند آن خودداری کند و چیزی مابین وعده های غذایی نخورد.
۱۰ - سالک باید به رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) توسل داشته باشد و ایشان را در قلب خود حاضر بداند، خصوصا امام عصر (عج) را، چرا که او همان وجه خداست که اولیا به او رو می کنند. مداومت بر یاد ایشان موجب پدید آمدن ملکه حضور می شود.

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

راه های جلوگیری از اتلاف عمر

عمر انسان محدود می باشد.اگر انسان از عمر خود بهره ای نبرد به اسفل السافلین می رود.انسان ها در این دوره زمانی وشیعیان وتمام انسان ها به جز معدودی به بطالت وخورد وخواب وحرف و...می باشند.در این راه یعنی اتلاف نکردن عمر چند راه است:

1.نماز شب کامله وسهر وشب زنده داری
2.نماز اول وقت
3.احترام اخص به پدر ومادر
4.توسل به امام زمان وائمه ابائش (علیهم صلوات الله)
5.ذکر وفکر...
6.کسب علم(خداشناسی-اخلاق-فقه-حدیث و...)
7.قرائت قران

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa

حقیقت روح انسان چیست ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!


حقیقت روح انسان چیست ؟ امر چیست ؟ خلقت روح؟(مباحث انسان شناسی)

خداوند می فرماید : « فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحه » . سوره ص آیه 72
پس زمانی که ( خلقت بدنی ) انسان را تسویه نمودم و در آن از روح خودم دمیدم .

اشارات :
1 – آوردن کلمه من در جمله من روحی حکایت از این امر می کند که آنچه در بدن انسان دمیده شده است از روح خداست و نه روح خدا . زیرا من روحی آمده است نه روحی .

2 – آوردن کلمه من حکایت از این واقعیت دارد آنچه در بدن انسان دمیده شده است از یک حقیقت برتر و بالاتری می باشد که به حضرت حق منسوب بوده و نزدیکترین مخلوق به اوست و آن روح خداست .
.
3 – کلمه من برای تبعیض و بیان بعضی یا جزء نیست . که معنی اینگونه باشد که من بعضی از روح خودم را دمیدم ، چون روح با توجه به تجرّد آن از ماده و آثار و لوازم ماده ، هیچ گونه تجزیه و تبعیض بر نمی دارد یعنی تجزیه و تبعیض به مفهومی که در حقایق مادی است در آن مقصود نیست . پس آنچه بعد از تسویه خلقت مادّی بدن از جانب خداوند متعال در آن دمیده شده ، از روح خداست ، نه عین روح خدا . بلکه صورت نازله ای است از مخلوقی بنام روح ، این روح ما خبری از آن و نشانی از جمال و کمال آن دارد . آن نیست غیر آن هم نیست .

4 – اصل اولیه و حقیقت اصلی روح انسان همان روح خداست و همان حقیقت پشت حجاب هر انسانی است . 


پی نوشت :
اقتباس و تلخیص از کتاب مقالات ج 1 استاد مهدی شجاعی
۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
aAa